انسرلغتنامه دهخداانسر. [ اَ س ُ ] (ع اِ) ج ِ نَسر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کرکسها. کرکسان . و رجوع به نسر شود.
یانسرلغتنامه دهخدایانسر. [ ن ِ س َ ] (اِخ ) یکی از جبال دره ٔ لار. (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 157). || یکی از چهار بخش چهاردانگه . (سفرنامه ٔ رابینو ص 57). || یکی از شعب فرعی رودلار که در سمت راست آن واقع است . (س
انصرلغتنامه دهخداانصر. [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) یارتر. یاری کننده تر:وجدت الحلم انصر لی من الرجال . (احنف بن قیس از یادداشت مؤلف ). || (ص ) مرد ختنه ناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نابریده . (یادداشت مؤلف ).
عنصرفرهنگ فارسی عمید۱. (شیمی) جسمی که قابل تجزیه و تقسیم به مواد دیگر نباشد، مانند آهن و طلا؛ جسم بسیط.۲. [مجاز] فرد؛ آدم.۳. آنچه در به وجود آمدن چیزی تٲثیر داشته باشد؛ عامل.۴. [قدیمی] هریک از چهار عنصر اربعه؛ آخشیج.۵. [قدیمی، مجاز] اصل؛ گوهر.
انسراءلغتنامه دهخداانسراء. [ اِ س ِ ] (ع مص ) دور شدن ، یقال انسری عنی الهم ؛ دور شد از من اندوه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دور شدن اندوه از کسی . (آنندراج ). واشدن غم . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). انکشاف . (از اقرب الموارد). تسری . بشدن اندوه . (یادداشت مؤلف ).
انسرابلغتنامه دهخداانسراب . [ اِ س ِ ] (ع مص ) در سوراخ شدن ، یقال انسرب الثعلب فی حجره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در سرب شدن . (تاج المصادر بیهقی ). در سوراخ شدن روباه . (آنندراج ). داخل شدن حیوان وحشی در سوراخ خود. تسرب . (از اقرب الموارد). || درازشدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء
انسراحلغتنامه دهخداانسراح . [ اِ س ِ ] (ع مص ) واکرده شدن موی و فروهشته گردیدن آن . || به پشت خوابیدن و پاها را از هم بازگشاده کردن . (از ناظم الاطباء). به پشت افتادن و دو پا را گشادن . (از اقرب الموارد). || برهنه و عریان شدن . (ناظم الاطباء). از لباس درآمدن و عریان گردیدن . (از اقرب الموارد).
انسراطلغتنامه دهخداانسراط. [ اِ س ِ ] (ع مص )به آسانی فروشدن در گلو، یقال انسرط فی حلقه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به آسانی فروشدن چنانکه لقمه در گلو. (از اقرب الموارد).
انسراقلغتنامه دهخداانسراق . [ اِ س ِ ] (ع مص ) سست شدن بندهای کسی ، یقال انسرقت مفاصله . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضعیف شدن مفاصل . (از اقرب الموارد). انسراق مفاصل ؛ سست و ضعیف شدن بندهای تن . (یادداشت مؤلف ).
لبدلغتنامه دهخدالبد. [ ل ُ ب َ ] (ع ص ، اِ) مرد خانه نشین و جای گیر که به تلاش روزی نرود و سفرنگزیند. (منتهی الارب ). || مال ٌ لبد؛ مال بسیار. منه قوله تعالی : مالاً لبدا. (منتهی الارب ). مال برهم نهاده . بسیار از مال و جز آن . (منتخب اللغات ).بسیار برهم نهاده . (ترجمان القرآن جرجانی ). || م
نسرلغتنامه دهخدانسر. [ ن َ ] (ع اِ) کرکس . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (دهار)(جهانگیری ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (نصاب ). ججا. (ناظم الاطباء). و آن پرنده ای است مردارخوار، گویند اگر از مشرق پرواز کند و بلند شود در یک روز به مغرب رود و باز از مغرب پرواز کند و بل
انسراءلغتنامه دهخداانسراء. [ اِ س ِ ] (ع مص ) دور شدن ، یقال انسری عنی الهم ؛ دور شد از من اندوه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دور شدن اندوه از کسی . (آنندراج ). واشدن غم . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). انکشاف . (از اقرب الموارد). تسری . بشدن اندوه . (یادداشت مؤلف ).
انسرابلغتنامه دهخداانسراب . [ اِ س ِ ] (ع مص ) در سوراخ شدن ، یقال انسرب الثعلب فی حجره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در سرب شدن . (تاج المصادر بیهقی ). در سوراخ شدن روباه . (آنندراج ). داخل شدن حیوان وحشی در سوراخ خود. تسرب . (از اقرب الموارد). || درازشدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء
انسراحلغتنامه دهخداانسراح . [ اِ س ِ ] (ع مص ) واکرده شدن موی و فروهشته گردیدن آن . || به پشت خوابیدن و پاها را از هم بازگشاده کردن . (از ناظم الاطباء). به پشت افتادن و دو پا را گشادن . (از اقرب الموارد). || برهنه و عریان شدن . (ناظم الاطباء). از لباس درآمدن و عریان گردیدن . (از اقرب الموارد).
انسراطلغتنامه دهخداانسراط. [ اِ س ِ ] (ع مص )به آسانی فروشدن در گلو، یقال انسرط فی حلقه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به آسانی فروشدن چنانکه لقمه در گلو. (از اقرب الموارد).
انسراقلغتنامه دهخداانسراق . [ اِ س ِ ] (ع مص ) سست شدن بندهای کسی ، یقال انسرقت مفاصله . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضعیف شدن مفاصل . (از اقرب الموارد). انسراق مفاصل ؛ سست و ضعیف شدن بندهای تن . (یادداشت مؤلف ).
چاخانسرلغتنامه دهخداچاخانسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان 20 هزارگزی جنوب خاوری رودسر و یک هزارگزی راه شوسه ٔ رودسر بشهسوار. جلگه ، معتدل ، مرطوب با 400 تن سکنه آب آن از نهر سیاهکلرود.محصول آ
روانسرلغتنامه دهخداروانسر. [ رَ س َ ] (اِخ ) از بخشهای شهرستان سنندج است . مشخصات جغرافیایی آن بدین شرح است :از طرف شمال و مشرق به بخش کامیاران شهرستان سنندج ،از طرف جنوب به بخش سنجابی ، از جنوب شرقی به دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی کرمانشاه و از مغرب به دهستان ولدبیگی از بخش ثلاث و از شمال غربی به
روانسرلغتنامه دهخداروانسر. [ رَ س َ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش روانسر از شهرستان سنندج است که در 76هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و 64هزارگزی جنوب شرقی پاوه در کنار راه شوسه ٔ کرمانشاه به پاوه و دماغه ٔ جنوب شرقی کوه شاهو واقع شده
سانسرلغتنامه دهخداسانسر. [ س ِ ] (اِخ ) حاکم نشین ایالت شر بخش بورژ در نزدیکی لوار . دارای 2650 تن سکنه است و 2050 گز از سطح دریا ارتفاع دارد. مرکز امور تجارت و شرابسازی است .
سرانسرلغتنامه دهخداسرانسر. [ س َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هریس بخش مرکزی شهرستان سراب . دارای 333 تن سکنه است . آب آنجا از چاه تأمین میشود و محصول آن غلات ، بزرک . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).