باشهلغتنامه دهخداباشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) جانوری است شکاری از جنس زردچشم و کوچکتر از باز باشد. (برهان ). این کلمه همریشه ٔ باز است و در فارسی باش ، باشه ، واشه ، و معرب آن باشق
باشهلغتنامه دهخداباشه . [ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج که در 24 هزارگزی شمال باختر دژ شاهپور و 2 هزارگزی مرز ایران و عراق و 8 هزارگزی پنجوین در دا
باشهفرهنگ انتشارات معین(ش ِ) ( اِ.) یکی از پرندگان شکاری کوچکتر از باز، با چشمانی زرد رنگ ، که رنگ پشتش خاکستری تیره و شکمش سفید با لکه های حنایی است . قرقی ، قوش .
باشه ٔ فلکلغتنامه دهخداباشه ٔ فلک . [ ش َ ی ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه ازآفتاب است . || کنایه از نسر طایر و نسر واقع، و آنها دو صورت اند از جمله ٔ صور چهل و هشتگانه ٔف
باشه انداختنلغتنامه دهخداباشه انداختن .[ ش َ / ش ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن باشه برشکار.پرواز دادن باشه برای گرفتن شکار : اباقاخان را بدیدار او شعفی تمام ظاهر شد و بوقت مراجعت اوفرم