نسرلغتنامه دهخدانسر. [ ن َ ] (اِخ ) نام دوستاره است در فلک موسوم به نسر طایر و نسر واقع. (برهان قاطع) (از منتهی الارب ). در ستاره های ثوابت رصدشده ٔ آسمان دو ستاره است که نسر ن
نسرلغتنامه دهخدانسر. [ ن َ س َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه است ، در 57هزارگزی جنوب شرقی کدکن در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 2108 تن سکنه
نسرلغتنامه دهخدانسر. [ ن َ ] (اِخ ) نام بت قوم نوح علیه السلام که ذی الکلاع را در زمین حمیر بود. (آنندراج ) (منتهی الارب ). نام بتی است که از قوم نوح مانده بود و عرب آن را می پ
نسرلغتنامه دهخدانسر. [ ن َ ] (ع اِ) کرکس . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (دهار)(جهانگیری ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (نصاب ). ججا. (ناظم الاطباء). و
نصرلغتنامه دهخدانصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن هرمز سمرقندی ، کاتب ابوعلی سعید و جانشین او در ریاست مقالصه [ فرقه ای از مانویه ] بود. (یادداشت مؤلف از الفهرست ابن الندیم ).
نثرلغتنامه دهخدانثر. [ ن َ ث َ ] (ع اِ) آنچه پراکنده گردد و بریزد از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نسر طائرلغتنامه دهخدانسر طائر. [ ن َ رِ ءِ ] (اِخ ) یکی از صور شمالی فلک که چون عقابی به پر توهم شده ، و ستاره ای از قدر اول هم در این صورت واقع است که آن را نیز نسر طائر نامند و ذن
نسر واقعلغتنامه دهخدانسر واقع. [ ن َ رِ ق ِ ] (اِخ ) ستاره ای است روشن به صورت کرکسی که از بالا به فرود آینده باشد و آن به جانب قطب جنوب است . ستاره ای است روشن با دو ستاره ٔ دیگر و
نسر طائرلغتنامه دهخدانسر طائر. [ ن َ رِ ءِ ] (اِخ ) یکی از صور شمالی فلک که چون عقابی به پر توهم شده ، و ستاره ای از قدر اول هم در این صورت واقع است که آن را نیز نسر طائر نامند و ذن
نسر واقعلغتنامه دهخدانسر واقع. [ ن َ رِ ق ِ ] (اِخ ) ستاره ای است روشن به صورت کرکسی که از بالا به فرود آینده باشد و آن به جانب قطب جنوب است . ستاره ای است روشن با دو ستاره ٔ دیگر و
نَسْراًفرهنگ واژگان قرآننام يکي از پنج بت مهم قوم نوح (اين پنج بت عبارت بودند از ود و سواع و يغوث و يعوق و نسر)
نسرانلغتنامه دهخدانسران . [ ن َ ] (اِخ ) نسرین . به صیغه ٔ تثنیه ، نام دو ستاره است ، یکی نسر طایر و دیگری نسر واقع. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نسر و نسر