پیانلغتنامه دهخداپیان . (روسی ، ص ) مست . سکران . مست ِمست . طافح . لول . مست لایعقل . که سر از پای نشناسد.
پیانلغتنامه دهخداپیان . [ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 18 هزارگزی شمال ایزه . کوهستانی ، گرمسیر، دارای 180 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا گندم و جو. شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو اس
آییننامۀ بینالمللی امنیت کشتیها و تسهیلات بندریinternational ship and port facility codeواژههای مصوب فرهنگستانآییننامهای که سازمان بینالمللی دریانوردی برای تأمین و ارتقای امنیت کشتیها و تسهیلات بندری تدوین کرده و لازمالاجراست اختـ . آییننامۀ باکوب ISPS code
عین انیلغتنامه دهخداعین انی . [ع َ ن ِ اُ نا ] (اِخ ) موضعی است . (از منتهی الارب ). وظاهراً همان «عین انا» است . رجوع به عین انا شود.
عان عانلغتنامه دهخداعان عان . (اِ صوت ) حکایت صوت خر. عرعر. نهیق : بترنم هجای من خوانی سرد و ناخوش بود ترنم خرچو به عان عان رسی فرومانی ای مه عان عان خر نه عم عم خر [ کذا ]سوزنی .
پیانوزهلغتنامه دهخداپیانوزه . [ ن ُ زَ ] (اِخ ) نام جزیره ٔ کوچکی در دریای آدریاتیک ملحق به ایالت فوجه . (قاموس الاعلام ترکی ).
پیانولغتنامه دهخداپیانو. [ ن ُ ] (ایتالیائی ، اِ) نام یکی از آلات موسیقی . نام دستگاهی که بدان نوازند. از ذوات الاوتار است و اوتار آن فلزی است .
خاریسلغتنامه دهخداخاریس . (اِخ ) نام شهری بوده است . سلوکیدها برای یونانی کردن مشرق فعالیت زیاد کردندو عامل بزرگ یونانی کردن مشرق بودند. آپ پیان می گوید، سلوکیهای اول تقریباً شصت شهر در مشرق بنا کردند. آنتی گون اول کسی بود که مهاجرت یونانی ها را بمشرق شروع کرد و شهر آن تی گونی را در کنار ارن ت
گابی نیوسلغتنامه دهخداگابی نیوس . (اِخ ) سردار رومی است که در ابتدا میخواست به مهرداد سوم کمک کند ولی در این اوان بطلمیوس سیزدهم اولِت . (پادشاه مصر 80 - 51 ق . م .) را تبعه ٔ وی از آن کشور بیرون کرده بودند و او نزد گابی نیوس آمده
پیانوزهلغتنامه دهخداپیانوزه . [ ن ُ زَ ] (اِخ ) نام جزیره ٔ کوچکی در دریای آدریاتیک ملحق به ایالت فوجه . (قاموس الاعلام ترکی ).
پیانولغتنامه دهخداپیانو. [ ن ُ ] (ایتالیائی ، اِ) نام یکی از آلات موسیقی . نام دستگاهی که بدان نوازند. از ذوات الاوتار است و اوتار آن فلزی است .
ماسپیانلغتنامه دهخداماسپیان . (اِخ ) بنقل هرودت یکی از شش طایفه ٔ شهری وده نشین قوم پارس است . (از ایران باستان ج 1 ص 227).
تسپیانلغتنامه دهخداتسپیان . [ ت َ ] (اِخ ) ساکنان پسی . گروهی از مردم یونان که با خشیارشا جنگیدند و قشون ایران محل آنها را آتش زدند. و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 753، 782، <span class="hl" dir=
گردسپیانلغتنامه دهخداگردسپیان . [ گ ِ س ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 44هزارگزی باختر مهاباد و 8هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خانه به نقده . هوای آنجا معتدل و دارای 22