تبریزیلغتنامه دهخداتبریزی . [ ت َ] (اِخ ) نام جامعی است در کرمان . حمداﷲ مستوفی در تعیین ولایت کرمان ... آرد: ... جامع تبریزی را تورانشاه سلجوقی ساخت . (نزهةالقلوب چ گای لیسترانج
تبریزیلغتنامه دهخداتبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) محمد الحنفی . او راست : میزان الادب . (از معجم المطبوعات چ مصر ج 1 ستون 628).
تبریزیلغتنامه دهخداتبریزی . [ ت َ ] (اِ) درخت تبریزی . درخت سپیدار. (ناظم الاطباء). درختی است از جنس کبوده و بسیار بلند و کم قطر. (فرهنگ نظام ). از جنس سپیدار و در تیره ٔ بیدها. ج
تبریزیلغتنامه دهخداتبریزی . [ ت َ ] (اِ) قسمی از زردآلو است که گویا اول تخمش را از تبریز بجاهای دیگر بردند. (فرهنگ نظام ).
تبریزیلغتنامه دهخداتبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) محمدبن رجب التبریزی الشافعی . از تصانیف اوست : «نفخ المسک فی شرح تتمةالسلک » که بسال 909 هَ . ق . آن را بپایان رسانید. (اسماءالمؤلفین ج
تبریزیانلغتنامه دهخداتبریزیان . [ ت َ ] (اِ) ج ِ تبریزی . مردم تبریز. آنانکه از تبریزند : شمس مگو مفخر تبریزیان هر که بمرد از دو جهان او نمرد. مولوی .رجوع به تبریز شود.
بنده ٔ تبریزیلغتنامه دهخدابنده ٔ تبریزی . [ ب َ دَ ی ِ ت َ ] (اِخ ) نامش میرزا محمدرضی خلف صدق میرزا محمدشفیع تبریزی . پدرش چندی وزیر آذربایجان بود و خود سالها منشی الممالک ایران و از ند
حجةالاسلام تبریزیلغتنامه دهخداحجةالاسلام تبریزی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ت َ ] (اِخ ) میرزا محمدتقی بن ملامحمد مامقانی الاصل تبریزی المولد والمسکن متخلص به «نیر» و مشهور به حجةالاسلام از
تبریزیانلغتنامه دهخداتبریزیان . [ ت َ ] (اِ) ج ِ تبریزی . مردم تبریز. آنانکه از تبریزند : شمس مگو مفخر تبریزیان هر که بمرد از دو جهان او نمرد. مولوی .رجوع به تبریز شود.
بنده ٔ تبریزیلغتنامه دهخدابنده ٔ تبریزی . [ ب َ دَ ی ِ ت َ ] (اِخ ) نامش میرزا محمدرضی خلف صدق میرزا محمدشفیع تبریزی . پدرش چندی وزیر آذربایجان بود و خود سالها منشی الممالک ایران و از ند