خرمستلغتنامه دهخداخرمست . [ خ َ م َ ] (ص مرکب ) احمق . نادان . (آنندراج ). || سیاه مست . لول . قره مست . (یادداشت بخط مؤلف ).
بی غملغتنامه دهخدابی غم . [ غ َ ] (ص مرکب ) (از: بی + غم ) آنکه غم نداشته باشد. (آنندراج ). بی رنج . بدون اندوه . عاری از حزن و ملامت . (ناظم الاطباء). بی اندوه . بدون غصه . خلی . سالی . (یادداشت مؤلف ) : بدو گفت دانی که کس در جهان ندارد دل بی غم اندر نهان .<br
تازه گردیدنلغتنامه دهخداتازه گردیدن . [ زَ / زِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) نو شدن . تازه گشتن . نو گشتن . نو گردیدن . تجدید شدن . || مجازاً بمعانی ذیل آید: بنوی پدیدآمدن . حادث شدن . اتفاق افتادن : رسول از بلخ رفت ... پنج قاصد با وی فرستادند چنانکه یکان یکان را بازگردان
خمرلغتنامه دهخداخمر. [ خ َ ] (ع اِ) شراب . می . آب انگور که مسکر بود . (ناظم الاطباء). باده . مُل . مدام . عقار. قهوه . قرقف . راح . تریاق . نبیذ. سویق . رحیق . بگماز. راف . ام زنبق . سَکَر طلاء. عصیر. ناطل . حانیه . شَمول . کمیت . سلاف . صهباء . (یادداشت بخط مؤلف ) :</span
بستنلغتنامه دهخدابستن . [ ب َ ت َ ] (مص ) پهلوی بستن . از ریشه ٔ اوستایی و پارسی باستان ، بند . طبری ، دوستن . مازندرانی ، دوسّن و دَوسن . گیلکی ، دوستن . بند کردن . فراهم کشیدن . پیوستن . ضد گشودن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ص 278). مقابل گشادن لازم و متعدی
کاملغتنامه دهخداکام . (اِ) مراد و مقصد. (برهان ) (غیاث ) (اوبهی ). مقصود. کامه . (از آنندراج ). ریژ. منظور. خواهش . آرزو. مطلوب . خواست . لَر. کَر. آرمان : جهان بر شبه داودست و من چون او ریا گشتم جهانا یافتی کامت کنون زین بیش مخریشم . خسر