مزدوری کردنلغتنامه دهخدامزدوری کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار کردن برای مزد و اجرت . (ناظم الاطباء) : مزدوری صیادان کردی [ سلیمان ] و هر روز نیم درم مزد میستد. (قصص الانبیاء چ سنگی ص 168). و سالها مزدوری شعیب کرد تا کابین دختر تمام گشت
مزدوریلغتنامه دهخدامزدوری .[ م ُ ] (حامص مرکب ) مزدور بودن . عمل مزدور. حالت مزدور بودن . اجیر بودن . مزدگیری در مقابل انجام کاری : رحمن است که راه مزدوری آسان کند. (کشف الاسرار ج 1 ص 32). || استیجار. (ی
مزدوری گرفتنلغتنامه دهخدامزدوری گرفتن . [ م ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را به مزد گرفتن برای انجام کاری . استغلال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مزد و مزدوری شود.
اثر اشتارک مجذوریquadratic Stark effectواژههای مصوب فرهنگستانپدیدۀ شکافتگی خطوط طیف اتمها که متناسب با مجذور میدان الکتریکی اعمالشده است
مزدوری گرفتنلغتنامه دهخدامزدوری گرفتن . [ م ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را به مزد گرفتن برای انجام کاری . استغلال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مزد و مزدوری شود.
مزدوریلغتنامه دهخدامزدوری .[ م ُ ] (حامص مرکب ) مزدور بودن . عمل مزدور. حالت مزدور بودن . اجیر بودن . مزدگیری در مقابل انجام کاری : رحمن است که راه مزدوری آسان کند. (کشف الاسرار ج 1 ص 32). || استیجار. (ی
مزدوریلغتنامه دهخدامزدوری .[ م ُ ] (حامص مرکب ) مزدور بودن . عمل مزدور. حالت مزدور بودن . اجیر بودن . مزدگیری در مقابل انجام کاری : رحمن است که راه مزدوری آسان کند. (کشف الاسرار ج 1 ص 32). || استیجار. (ی