فرهنگ فارسی عمید
۱. لگام؛ دهانۀ اسب.۲. دوال لگام که سوار به دست میگیرد.⟨ عنان با (بر) عنان رفتن: [قدیمی]۱. پهلوبهپهلو اسب راندن.۲. [مجاز] برابر بودن.۳. بهموازارت هم راه رفتن.⟨ عنان تافتن: [قدیمی، مجاز] برگشتن؛ روگردان شدن.⟨ عنان کشیدن: [قدیمی]۱. زم