باغیفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرکش، نافرمان، یاغی، ظالم ≠ رام، فرمانبردار ۲. بستانی، بوستانی ≠ صحرایی، بیابانی
باغیلغتنامه دهخداباغی . (اِخ ) اسماعیل باغی از روات و از مردم باغ است از دهات مرو، و از فضل بن موسی روایت دارد. (از معجم البلدان ).
باقیلغتنامه دهخداباقی . (اِخ ) (... چلبی ) از شعرای روم (عثمانی ). در تذکرة الخواص آمده است : بعد از نجاتی که ملک الشعرای روم است وی را مسلم دارند.در شهر حلب بشرف ملاقاتش نایل ش
باقیلغتنامه دهخداباقی . (اِخ ) (... دماوندی ) از شعرای ایران و اهل دماوند بوده است . از اوست :نخست آن سنگدل با بی دلان آمیختن گیردچو وصلت درمیان پیدا شود خون ریختن گیرد.(از قامو
باقیلغتنامه دهخداباقی . (اِخ ) (... کاشانی ) اصلش از مردم کاشان بود. دیوانش ملاحظه شده . بسعی بسیار این بیت از دیوانش استخراج گردید:باقی چمنی نیست چو گلزار محبت خاری که از آن گل
باقیلغتنامه دهخداباقی . (اِخ ) (... ماوراءالنهر) از شعرای پارسی زبان اهل ماوراءالنهر بوده . از اوست :چنان کز دل شدم باقی اسیر عشق دلجوئی نه دل دارم ، بلائی بهر جان خویشتن دارم .
باقیلغتنامه دهخداباقی . (اِخ ) (... نهاوندی ) شاعری بوده است از مردم نهاوند. وی در هندوستان در خدمت خان خانان بوده و در شرح حال این خان و اجدادش کتابی بعنوان آثار رحیمی نوشته اس
باغی محلهلغتنامه دهخداباغی محله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه رشت بآستارا میان پر سر و امیر محله در 83000گزی رشت .
باغیرتفرهنگ مترادف و متضاد۱. غیرتمند، غیور ≠ بیغیرت ۲. شجاع، باشهامت ۳. ناموسپرست، غیرتی ۴. باصفت، بامعرفت
باغیادیشلغتنامه دهخداباغیادیش . (اِ) (بمعنی یادو پرستش خدا) نام یکی از ماههای ایرانی بعهد باستان مطابق مهر ماه و تشرین اول و تقریباً اکتبر فرنگی . (از یادداشت مؤلف ). سه ماه پائیز
باغیرتلغتنامه دهخداباغیرت . [ غ َ / غ ِ رَ ] (ص مرکب ) (با + غیرت ) با نام و ننگ . باننگ و نام . غیور. باحمیت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غیرت شود.