دشواریلغتنامه دهخدادشواری . [ دُش ْ ] (حامص مرکب ) اشکال . سختی . زحمت . عسرت . (ناظم الاطباء). تعسر. تکاید. حرج . (منتهی الارب ). شق . (دهار). صعتر. صعداء. صعدد. صعوبة. عسر. عسرة
دشواریابلغتنامه دهخدادشواریاب . [ دُش ْ وارْ ] (ن مف مرکب ) دشوار یافت . عزیز. دشواررس . دیریاب . صعب الوصول . || که بدشواری یافته شود. که بسختی در دسترس آید : خار در پا شد چنین دشو
دشواریافتلغتنامه دهخدادشواریافت . [ دُش ْ وارْ ] (ن مف مرکب ) عزیز. دشواریاب . (یادداشت مرحوم دهخدا).
عسرالبولفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدشواری خروج ادرار و احساس درد در مجرای بول بهواسطۀ تولید سنگ مثانه یا علت دیگر.
بیخوابی آغازینinitial insomniaواژههای مصوب فرهنگستاندشواری در بهخوابرفتن، عموماً ناشی از تنش و اضطراب یا افسردگی