صابوتهلغتنامه دهخداصابوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) سابوته . زن پیر هفتادساله را گویند. (برهان قاطع). زن پیر بود به زبان آسیان [یعنی مردم آس ]. قریع گوید : مرا که سال به هفتادوشش رسید و رمیددلم ز شله ٔ صابوته و ز هره ٔ تاز.<p clas
سابوتهلغتنامه دهخداسابوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) زن پیر باشد به زبان پارسیان . (جهانگیری ). زن پیر را گویند بزبان زند و استا. (برهان ). زن پیر بزبان مردم اصفهان . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). در لغت فرس ص 504آمده : صابوته زن
ساباتیهلغتنامه دهخداساباتیه . [ی ِ ] (اِخ ) آرماند ، دانشمند و طبیب فرانسوی بسال 1834 م . در شهر گانژ از ایالت هرو متولد شد و بسال 1910 در مون پلیه درگذشت ، تألیفات متعددی در طب از او بیادگار مانده است .
ساباتیهلغتنامه دهخداساباتیه . [ ی ِ ] (اِخ ) (پل ). شیمی دان و دانشمند فرانسوی بسال 1854 م . در کارکاسون متولد شد. مدتها استادی مدارس عالی علوم را در فرانسه داشته و بسال 1912 برنده ٔ جایزه ٔ نوبل گردیده و در <span class="hl" dir
صابونهلغتنامه دهخداصابونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) زن پیر باشد به زبان آسیان . (فرهنگ اوبهی خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). و ظاهراً این صورت مصحف صابوته باشد. رجوع به صابوته در همین لغت نامه و لغت نامه ٔ اسدی شود.
سابوتهلغتنامه دهخداسابوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) زن پیر باشد به زبان پارسیان . (جهانگیری ). زن پیر را گویند بزبان زند و استا. (برهان ). زن پیر بزبان مردم اصفهان . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). در لغت فرس ص 504آمده : صابوته زن
آسیانلغتنامه دهخداآسیان . (اِخ ) ج ِ آسی . مردمان مملکت آس . - زبان آسیان ؛ لهجه ای از زبان فارسی قدیم : دَنَه ؛ نام زن است به زبان آسیان . (فرهنگ اسدی ، خطی ). صابوته ؛ زن پیر باشد بزبان آسیان . هاز؛ بِدان بزبان آسیان . (فرهنگ اسدی ، خطی ) .
هرهلغتنامه دهخداهره . [ هَُرْ رَ ] (اِ) سوراخ کون . (برهان ). مقعد و نشستنگاه . (برهان ). کون باشد. (اسدی ) : کوهش بسان هره درآورده سر بهم دشتش بسان شله نهاده زهار باز. روحی ولوالجی .مرا که سال به هفتاد و شش رسیدو رمیددلم ز شل
شلهلغتنامه دهخداشله . [ ش ُل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) شرم زن . (از ناظم الاطباء) (از برهان ) (از غیاث ) (از فرهنگ اوبهی ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) : مرا که سال به هفتادو شش رسید رمیددلم ز شله ٔ صابوته و زهره