غرض ورزیلغتنامه دهخداغرض ورزی . [ غ َ رَ وَ ] (حامص مرکب ) غرض ورزیدن . غرض رانی . اعمال غرض . به کار بردن غرض . رجوع به غرض و غرض ورزیدن و غرض رانی و غرض راندن و غرض داشتن شود.
غرض ورزیفرهنگ انتشارات معین( ~ . وَ) [ ع - فا. ] (حامص .) به کارگیری نیت های کینه جویانه ، دوری از انصاف و بی طرفی .
غرض ورزیدنلغتنامه دهخداغرض ورزیدن . [ غ َ رَ وَ دَ ] (مص مرکب )به کار بردن غرض . غرض راندن . غرض ورزی . رجوع به غرض و غرض ورزی و غرض رانی و غرض راندن و غرض داشتن شود.
غرض ورزیدنلغتنامه دهخداغرض ورزیدن . [ غ َ رَ وَ دَ ] (مص مرکب )به کار بردن غرض . غرض راندن . غرض ورزی . رجوع به غرض و غرض ورزی و غرض رانی و غرض راندن و غرض داشتن شود.
غرض رانیلغتنامه دهخداغرض رانی . [ غ َ رَ ] (حامص مرکب ) غرض راندن . غرض ورزیدن . باغرض بودن . رجوع به غرض و غرض راندن شود.
غرض راندنلغتنامه دهخداغرض راندن . [ غ َ رَ دَ ] (مص مرکب ) غرض رانی . غرض ورزیدن . باغرض بودن . سود خود جستن و دشمنی و کینه داشتن باکسی . به کار بردن غرض در کارها. رجوع به غرض شود.
prejudiceدیکشنری انگلیسی به فارسیتعصب، تبعیض، پیش داوری، غرض ورزی، غرض، قضاوت تبعیض امیز، خسارت وضرر، ضرر، تبعیض کردن