سابوتهلغتنامه دهخداسابوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) زن پیر باشد به زبان پارسیان . (جهانگیری ). زن پیر را گویند بزبان زند و استا. (برهان ). زن پیر بزبان مردم اصفهان . (رشیدی ) (انجمن آر
صابوتهلغتنامه دهخداصابوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) سابوته . زن پیر هفتادساله را گویند. (برهان قاطع). زن پیر بود به زبان آسیان [یعنی مردم آس ]. قریع گوید : مرا که سال به هفتادوشش رسید
سابورهلغتنامه دهخداسابوره . [ رَ / رِ ] (اِ) حیز و مخنث و پشت پائی را گویند. (برهان ). هیز و مخنث . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بمعنی سبوره . (رشیدی ). امرد.بی ریش . بی نن
ساکوتهلغتنامه دهخداساکوته . [ ت َ / ت ِ ] (ع ص ) مرد بسیارخاموش . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). رجوع به ساکوت شود.
سابوتاژفرهنگ انتشارات معین(بُ) [ فر ] (اِ.) خرابکاری عمده در کارخانه ، معادن ، قطار آهن و غیره ؛ تخریب پل ها، جاده ها و غیره .
سابورهلغتنامه دهخداسابوره . [ رَ / رِ ] (اِ) حیز و مخنث و پشت پائی را گویند. (برهان ). هیز و مخنث . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بمعنی سبوره . (رشیدی ). امرد.بی ریش . بی نن
ساکوتهلغتنامه دهخداساکوته . [ ت َ / ت ِ ] (ع ص ) مرد بسیارخاموش . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). رجوع به ساکوت شود.
ساکوتلغتنامه دهخداساکوت . (ع ص ) همیشه خاموش . (مهذب الاسماء). مرد بسیار خاموش . نظیر ساکوته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کثیرالسکوت . || (اِمص ) اسم للسکوت . (اقرب الموارد). اسم
سبورهلغتنامه دهخداسبوره . [ س َ رَ / رِ ] (ص ) حیز و مخنث و پشت پایی باشد. (برهان ).هیز و مخنث . مرادف سابوره . (رشیدی ) (آنندراج ). ملوطو مخنث و حیز. (ناظم الاطباء). رجوع به صبو