شمول معناییhyponymy 2, inclusion 2واژههای مصوب فرهنگستانرابطة میان دو واحد واژگانی که معنی یکی شامل معنی دیگری نیز باشد
شموللغتنامه دهخداشمول . [ ش َ ] (اِ) جمعیت و سامان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). جمعیت . (فرهنگ جهانگیری ) : نریمان بشد شاد گفتا بمول همه کارهای جهان شد شمول .اسدی (از ج
شموللغتنامه دهخداشمول . [ ش َ ] (ع اِ) نامی است می را. (مهذب الاسماء). می سرد. (ناظم الاطباء). می ، بدان جهت که درمی گیرد مردم را به بوی یا آنکه بلا و شدت دارد، مانند: بلا و شدت
فراشمولhypernymواژههای مصوب فرهنگستانواژهای که با واژۀ دیگر در رابطۀ شمول معنایی قرار دارد، اما عامتر از آن محسوب میشود
هسته 2head 3واژههای مصوب فرهنگستان1. در نحو، عنصر بنیادی گروه که مقولۀ دستوری گروه را تعیین میکند 2. در صرف، در واژههای مرکب درونمرکز، آن واژهای که کل واژۀ مرکب در شمول معنایی آن قرار میگی
تأکیدلغتنامه دهخداتأکید. [ ت َءْ ] (ع مص ) (از «أک د» و «وک د») استوار کردن گره و عهد و زین و پالان بر پشت اسب و شتر و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تأکید پیمان و زین
استطرادلغتنامه دهخدااستطراد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شمول . || شمول خواستن . (منتهی الارب ). || از پیش دشمن گریختن فریفتن او را. خویشتن از پیش دشمن بهزیمت بدادن برای فریفتن ویرا. (تاج ا
اصول فقهلغتنامه دهخدااصول فقه . [ اُ ل ِ ف ِق ْه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علمی است که بدان استنباط احکام شرعی فرعی از ادله ٔ اجمالی آنها شناخته میشود. و موضوع آن ادله ٔ شرعی کلی