حورالغتنامه دهخداحورا. [ ح َ ] (از ع ص ، اِ) مخفف حوراء. مفرد حور : عالم بهشت گشته عنبرسرشت گشته کاشانه زشت گشته صحرا چو روی حورا. کسایی .سوگند خورم کز تو برد حورا خوبی خوبیت عی
حورافرهنگ نامها(تلفظ: ho(w)rā) (عربی) (در قدیم) (در ادیان) حور ، زن زیبای بهشتی ؛ زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی.
هورالغتنامه دهخداهورا. (اِ صوت ) فریاد و بانگ حاکی از طرفداری و تشویق کسی و معمولاً با فعل کشیدن به کار رود.
هورعلغتنامه دهخداهورع . [ هََ رَ ] (ع ص ) مرد بددل سست بی خیر. || گول . || باد شتاب و تند بسیارغبار. || زن شتاب چست سبک . (منتهی الارب ).
هوراواژهنامه آزادهورا هلهله تحسین وشادی ( صفت ) کلمه ایست که باصدای بلند و ممتد برای اظهار شادی و تحسین اداکنند هلهل. شادی . هورا کشیدن (مصدر) با صدای بلند و ممتد هورا گفتن:میزد
حورانیلغتنامه دهخداحورانی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حوران . (الانساب سمعانی ). رجوع به حوران شود.
حوراسفندلغتنامه دهخداحوراسفند. [ ح َ اِ ف َ ] (اِ مرکب ) رستنیی است که آنرا بستان افروز گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ).
حوراءلغتنامه دهخداحوراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ)نعت از حَوَر و مؤنث احور است . (مهذب الاسماء). به معنی زن یا دختر که چشمانی سیاه و گرد و مدور و پلکهای باریک داشته باشد یا دارای چشمان
حورانهواژهنامه آزادحورا+پسوند صفت ساز {نه} _ بسیار زیبا، فریبا، دختر بهشتی _ فرشته ی روی زمین و هم به معنی زنی بسیار سپیدپوست با چشم و ابروان مشکی رنگ_ حورا:یکی از القاب حضرت فاطم
حورالجمالفرهنگ نامها(تلفظ: hurojjamāl) (عربی) زنی که زیبایی و روی او چون حورا (زن زیبای بهشتی) باشد ؛ (در اعلام) یکی از دختران امام حسین (ع) .
حورانیلغتنامه دهخداحورانی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حوران . (الانساب سمعانی ). رجوع به حوران شود.