دلیری نمودنلغتنامه دهخدادلیری نمودن . [ دِ ن َ / ن ِ / ن ُ دَ] (مص مرکب ) دلیری کردن . شجاعت نمودن . دلاوری نشان دادن . ذأر. (منتهی الارب ): تشجع؛ دلیری نمودن بی دلاوری . (دهار). به تکلف دلیری نمودن . (از منتهی الارب ). شجاعة؛ دلیر
دلگیریلغتنامه دهخدادلگیری . [ دِ ] (حامص مرکب ) صفت دلگیر. دلگیر بودن .کراهت و نفرت . (ناظم الاطباء). || حزن و اندوه . (ناظم الاطباء). غم و غصه . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || غضب و خشم . (ناظم الاطباء).
دلیریلغتنامه دهخدادلیری . [ دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی دلیر. شجاعت . مردانگی . (ناظم الاطباء). دلاوری . بهادری . پردلی . دلداری . زهره . مقابل بددلی و جبن ، و آن از محاسن صفات ، میان بددلی و بی پروایی . (یادداشت مرحوم دهخدا). اقدام .بأس . بطالة. (دهار). بطولة. بَهس . تسوید. ذمارة. شراعة. عارض
جرأت کردنلغتنامه دهخداجرأت کردن . [ ج ُ ءَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گستاخی کردن .دلیری نمودن . جسارت ورزیدن . و رجوع به جرأت شود.
نیوندیدنلغتنامه دهخدانیوندیدن . [ ن َ یو دی دَ ] (مص ) آمیختن . سرشتن و برتاختن و حمله بردن و دلیری نمودن . (ناظم الاطباء).
تشجعلغتنامه دهخداتشجع. [ ت َ ش َج ْ ج ُ ] (ع مص ) دلیری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تشجیع شود.
مبادرةلغتنامه دهخدامبادرة. [ م ُ دَ رَ ] (ع مص ) پیشی گرفتن کسی را و بشتافتن سوی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن . (آنندراج ). بشتافتن . (از اقرب الموارد). با کسی پیشی کردن . (دهار). با کسی پیشی گرفتن . (زوزنی ).
جسورلغتنامه دهخداجسور. [ ج ُ ] (ع مص ) دلیری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیش آمدن دشمن خود راو دلیری نمودن . (ناظم الاطباء). دلیر شدن . (المصادر زوزنی ). || عبور کردن شتران از بیابان . || پل ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
دلیریلغتنامه دهخدادلیری . [ دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی دلیر. شجاعت . مردانگی . (ناظم الاطباء). دلاوری . بهادری . پردلی . دلداری . زهره . مقابل بددلی و جبن ، و آن از محاسن صفات ، میان بددلی و بی پروایی . (یادداشت مرحوم دهخدا). اقدام .بأس . بطالة. (دهار). بطولة. بَهس . تسوید. ذمارة. شراعة. عارض
دلیریدیکشنری فارسی به انگلیسیbraveness, bravery, courage, gameness, gaminess, hardihood, hardiness, heroism, nerve, prowess, valiance, valor
دلیریلغتنامه دهخدادلیری . [ دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی دلیر. شجاعت . مردانگی . (ناظم الاطباء). دلاوری . بهادری . پردلی . دلداری . زهره . مقابل بددلی و جبن ، و آن از محاسن صفات ، میان بددلی و بی پروایی . (یادداشت مرحوم دهخدا). اقدام .بأس . بطالة. (دهار). بطولة. بَهس . تسوید. ذمارة. شراعة. عارض