حساسیلغتنامه دهخداحساسی . [ ح َس ْ سا ] (حامص ) حساسیت . حساس بودن . حساس شدن . حساسی سامعه . حساسی ذائقه و مانند آن . حساس بودن عضو مخصوص آن حس .
حشایشیلغتنامه دهخداحشایشی . [ ح َ ی ِ شی ی ] (اِخ ) تقی الدین . از مشاهیر اطبا و گیاه شناسان مأه ٔ هفتم است و ترکیب تریاقی خاص مایه ٔ شهرت او گردیده است . (قاموس الاعلام ترکی به ترجمه ٔ پروفسور ابراهیمی ).
حشایشیلغتنامه دهخداحشایشی . [ ح َ ی ِ شی ی ] (ص نسبی ) منسوب به حشایش ج ِ حشیش . آنکه گیاه خشک گرد کند . || عالم گیاه شناس . سحار. شجار. نباتی . گیاه شناس . عشاب . «ذیاسقوریذس الحشایشی » لقبی است که عرب به دیسقوریدس طبیب و گیاه شناس یونانی میدهند.
حشیشالغتنامه دهخداحشیشا. [ ح َ ] (اِخ ) از سرداران لشکر خلیفه ٔ عباسی در جنگ علیه صاحب الزنج است . رجوع به ابن اثیر ج 7 ص 116 شود.
خاکلغتنامه دهخداخاک . (اِ) یکی از عناصر اربعه است و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 369) (فرهنگ جهانگیری ). بر طبق رأی قدماء طبیعت آن سرد و خشک است و آنها می پنداشتند که طرز قرار گرفتن عناصر