لغتنامه دهخدا
بشمل . [ ] (اِخ ) یکی از امرای محمدبن ملکشاه بوده که وی را بصلح با برکیارق ترغیب میکردند و محمدبن ملکشاه که از این صلح ناراضی بود وی را در قزوین بکشت . محمدبن ملشکاه به قزوین آمد و از صلح پشیمان شد، البتکین ماه روی را میل کشید و بشمل را بسمل کرد جهت آنکه ایشان او را در صلح تر