اجدعلغتنامه دهخدااجدع . [ اَ دَ ] (اِخ ) پدر مسروق که از کبار تابعیان است و عمربن الخطاب نام او بگردانید و عبدالرحمان نام داد.
اجدعلغتنامه دهخدااجدع . [ اَ دَ ] (ع ص ) نعت است از جدع . (منتهی الارب ). گوش یا بینی یا لب بریده . (زوزنی ). گوش بریده . (تاج المصادر). بینی بریده . (تاج المصادر). بریده بینی :
اجدارلغتنامه دهخدااجدار. [ اَ ] (اِخ ) (عامِرُالَ ...) پدر قبیله ای است چون جَدَرة [ غدّه و گره گوشت یا آماس در حلق ] داشت . (منتهی الارب ).
اجدارلغتنامه دهخدااجدار. [ اِ ] (ع مص ) اَجدَرَ الشجر؛ برآمد بر آن مانند نخود. (منتهی الارب ). || جَدَرناک گردیدن زمین ، و آن گیاهی است که در ریگ روید: اَجدَرَ المکان . (منتهی ال
جدعاءلغتنامه دهخداجدعاء. [ ج َ ] (ع ص ) تأنیث اجدع . گوش بریده . (از منتهی الارب ) (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). ج ، جُدع . (از قطر المحیط).- ناقه ٔ جدعاء ؛ شتری که یک ششم یا
مسروقلغتنامه دهخدامسروق . [ م َ ] (اِخ ) ابن أجدع بن مالک همدانی وادعی ، مکنی به ابوعائشه . از زهاد تابعین و از اهالی یمن است . و چون فرزند ذکور نداشت و او را دختری به نام عائشه
ابوعائشهلغتنامه دهخداابوعائشه . [ اَ ءِ ش َ ] (اِخ ) مسروق بن الأجدع بن مالک الهمدانی . تابعی است و او بزمان یزیدبن معاویه درگذشت . رجوع به مسروق ... شود.
وادعةلغتنامه دهخداوادعة. [ دِ ع َ ] (اِخ ) یا وداعةبن (بروایت جمهرة النسب ابن کلبی ) عمروبن عامربن ناسج بن رافعبن مالک ذی بارق بن مالک بن جشم پدر قبیله ای است از جشم بن حاشدبن حز