هشلغتنامه دهخداهش . [ هََ ] (اِ) به معنی رفتن باشد که نقیض آمدن است . (برهان ). جهانگیری این بیت سیدعزالدین را شاهد آورده : گر برِ تهمتن هشی به مصاف ار برِ کرگدن کشی به سلاح .
هشلغتنامه دهخداهش . [ هََ ش ش ] (ع مص ) برگ از درخت ریزانیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ).به عصا زدن برگ درخت را تا فروافتد. (منتهی الارب ). برگ ریزانیدن برای
حشلغتنامه دهخداحش . [ ح َش ش ] (ع اِ) آبخانه . بیت الخلا. حاجت جای . جای قضای حاجت بیرون شهر. (منتهی الارب ). پارگین . ادبخانه . آبخانه . قال : احمدبن خضرویة : القلوب جوالة ام
حشلغتنامه دهخداحش . [ ح َش ش ] (ع اِ) چیز. گویند: الحق الحش بالأش ِّ، چنانکه گویند: الحق الحس بالحس ؛ یعنی الحق الشی بالشی ٔ؛ یعنی هر چیز را مقابلت بمثل کن . (اقرب الموارد) (
حشلغتنامه دهخداحش . [ ح َش ش ] (ع مص ) حش نار؛ برافروختن آتش را. || کاویدن آتش را. || حش ید؛ خشک شدن دست و شل شدن آن . || حش ودی ؛ خشک گردیدن خرمابن . || حَش ِ فرس ؛ تیزرو شدن
حشلغتنامه دهخداحش . [ ح َش ش / ح ُش ش ] (ع مص ) حَش ِ ولد دربطن ؛ خشک شدن جنین در شکم مادر. (یادداشت مؤلف ).
هُشگویش گنابادی در گویش گنابادی به معنی سرکشیدن چیزی میباشد ، سرکشیدن غذای آبکی و مایعات ، فرمان آرام و قرار گرفتن