کلیکلغتنامه دهخداکلیک . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مهربان است که در بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع است و 396 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کلیکلغتنامه دهخداکلیک . [ ک َ / ک ُ ] (اِ) نسترن . (فرهنگ فارسی معین ). در کرج و حوالی آن نام نسترن است . نامی است که در شهرستانک به «رزا آن سرینی فلیا» داده می شود. ایت بورنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج <span class="hl" di
کلیکلغتنامه دهخداکلیک . [ ک َ] (اِ) تخم گل را گویند و عربان بزرالورد خوانند. (برهان ). تخم گل را گویند. (آنندراج ). تخم گل سرخ . (ناظم الاطباء). || پرنده ای را نیز گویند که به نحوست مشهور است و آن را جغد و کوف و بوم نیز گویند. (برهان ). بوم و جغد را نیز گویند چنانکه در کلک اظهار شده . (آنندرا
کلیکلغتنامه دهخداکلیک . [ ک ِ ] (ص ) احول باشد. (برهان ).و رجوع به کَلیک شود. || (اِ) بمعنی انگشت کوچک بود که به عربی خنصر گویند. (برهان ). انگشت کهین . (آنندراج ). کلک . کلیچک . کلیکک . (فرهنگ فارسی معین ). کالوچ . خردک . خنصر. انگشت خردک . انگشتک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کلیکلغتنامه دهخداکلیک . [ ک ُل ْ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلده است که در بخش نور شهرستان آمل واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کلکلغتنامه دهخداکلک . [ ک ِ ] (اِ) هر نی میان خالی را گویندعموماً. (برهان ). نی است عموماً. (آنندراج ). هر نی میان کاواک . (ناظم الاطباء). نی . (فرهنگ فارسی معین ).قصب . نی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سوگند خورم به هرچه هستم ملکاکز عشق تو بگداخته ام چون کل
کلکلغتنامه دهخداکلک . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آب سرده است که در بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کلکلغتنامه دهخداکلک . [ دَ ل َ ] (اِ) خربزه ٔ نارسیده . (برهان ) (ناظم الاطباء). خربزه ٔ نارسیده یعنی کالک و سفچه . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). مخفف کالک بمعنی کال و نارس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کالک شود.
کلیکانلغتنامه دهخداکلیکان . [ ک ِ ] (اِ) سبزیی باشد معروف که خورند و آن را به شیرازی ترخانی گویند، و بعضی گویند گیاهی باشد که آن را طرخون خوانند و بیخ آن را عاقرقرحا نامند. (برهان ) (آنندراج ). طرخون . عاقرقرحا. (ناظم الاطباء). ترخانی . طرخون . ترخون . (فرهنگ فارسی معین ).
کلیکانلغتنامه دهخداکلیکان . [ ک َ ] (اِ) گیاهی باشد به غایت گنده و بدبوی که آن را کمای و گل گنده نیزگویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کشنج . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به کُما و کُمای شود.
کلیکانلغتنامه دهخداکلیکان . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرازپی است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کلیکرونلغتنامه دهخداکلیکرون . [ ک ِ ک َ ] (یونانی ، اِ) به لغت یونانی رستنیی باشد که آن را کهزک خوانند و آن خردل بوستانی است . آب آن را گرفته در پای درخت انار ترش بریزند شیرین شود و بعضی گویند تره تیزک است که به زبان عربی جیرجیر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). معرب از یونانی ، تره تیزک . (فرهنگ فار
کلیککلغتنامه دهخداکلیکک . [ ک ُ ک َ / ک ُ] (اِ) نامی است که در کجور به اشنگور دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از درختچه های جنگلی ایران و از گونه های تنگرس است که در مرز فوقانی جنگل می روید و آن را در درفک ، سیاه درخت و در کلاردشت ، خرزال و در پل زنگوله ، ک
کلیکانلغتنامه دهخداکلیکان . [ ک ِ ] (اِ) سبزیی باشد معروف که خورند و آن را به شیرازی ترخانی گویند، و بعضی گویند گیاهی باشد که آن را طرخون خوانند و بیخ آن را عاقرقرحا نامند. (برهان ) (آنندراج ). طرخون . عاقرقرحا. (ناظم الاطباء). ترخانی . طرخون . ترخون . (فرهنگ فارسی معین ).
کلیک سرلغتنامه دهخداکلیک سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابوست که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کلیکانلغتنامه دهخداکلیکان . [ ک َ ] (اِ) گیاهی باشد به غایت گنده و بدبوی که آن را کمای و گل گنده نیزگویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کشنج . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به کُما و کُمای شود.
کلیکانلغتنامه دهخداکلیکان . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرازپی است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).