نهامینلغتنامه دهخدانهامین . [ ن َ ] (اِ) آهنگر. (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). حداد، به این معنی به حذف نون آخر هم به نظر آمده است . (از برهان ). رجوع به نهامی شود.
آهنگرفرهنگ فارسی عمیدکسی که پیشهاش ساختن آلات و ادوات آهنی است؛ پیشهوری که آهن را در کوره سرخ میکند و از آن آلات و ادوات آهنی میسازد؛ نهامی؛ نهامین.
آهنگرلغتنامه دهخداآهنگر. [ هََ گ َ ] (ص مرکب ) پیشه وری که آهن در کوره تافته و کوبد و آلات آهنینه سازد. حداد. هبرَقی . هالکی . قین . ریّام . نهامی . نهامین : کشاورز و آهنگر و پای باف چو بیکار باشند سَرْشان بکاف . ابوشکور.سر سروران ز