غرنیچیلغتنامه دهخداغرنیچی . [ غ َ ] (اِ) سرما و زمستان سخت . (برهان قاطع) (اقرب الموارد) (انجمن آرا). به حذف نون نیز دیده شده است . (آنندراج ) (انجمن آرا). سرمای سخت و زمستان و غرنچی به حذف تحتانی مخفف آن است .
غرنیچیلغتنامه دهخداغرنیچی . [ غ َ ] (اِخ ) نام شخصی است معین یا غیر معین : چو غرنیچی به محشر زنده گرددبسنجد طاعتش ایزد به میزان کم آید طاعتش گوید خدایاترازو پله دارد سر بگردان .(فرهنگ نظام ).
غرنگفرهنگ فارسی عمید۱. صدای گریه و ناله: ◻︎ مرا گریستن اندر غم تو آیین گشت / چنانکه هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ (فرخی: ۴۵۳).۲. نوحه.۳. صدایی که هنگام گریستن در گلو میپیچد: ◻︎ به خروش اندرش گرفته غریو / به گلو اندرش بمانده غرنگ (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۶).
غرنچیلغتنامه دهخداغرنچی . [ غ َ ن ِ ] (اِ) مخفف غرنیچی و به معنی آن است . (از فرهنگ نظام ). رجوع به غرنیچی شود.
غرنچیلغتنامه دهخداغرنچی . [ غ َ ن ِ ] (اِ) مخفف غرنیچی و به معنی آن است . (از فرهنگ نظام ). رجوع به غرنیچی شود.
غریچیلغتنامه دهخداغریچی . [غ َ ] (اِ) سرمای سخت . (برهان قاطع) (آنندراج ). سرماو غرنیچی به اضافه ٔ نون نیز آمده . (فرهنگ رشیدی ).