مزامیرلغتنامه دهخدامزامیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِزمار. نای هاو دف ها یا سرود و آواز نیکو. (از منتهی الارب ). || نی ها که آن را می نوازند. || در عرف جمع ساز مطربان را گویند. (آنندراج ) : به نغمه های مزامیر عشق او مستم شراب وصلت دایم مرا شده ست حلال . <p class="
مجامرلغتنامه دهخدامجامر. [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مِجمَر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ مجمر و مِجمَرَة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مجمر و مجمرة شود.
قدودلغتنامه دهخداقدود. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قد، به معنی پوست بزغاله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قد شود. || مسکن یا کوه . (مزامیر 2:6). || هیکل .(مزامیر 5:7</
سالار مغنیانلغتنامه دهخداسالار مغنیان . [رِ م ُ غ َن ْ نی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عنوان مزامیر 61 است و این لفظ در حبقوق 3:19 مقصود اسباب موزیک تارداری است که عبرانیان بکار میبردند و بتوسط آن مزام
دزایلغتنامه دهخدادزای . [ دُ ] (اِ) نوعی از مزامیر که آن را نای گویند. دُرای . (یادداشت مرحوم دهخدا).