قدودلغتنامه دهخداقدود. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قد، به معنی پوست بزغاله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قد شود. || مسکن یا کوه . (مزامیر 2:6). || هیکل .(مزامیر 5:7). || موضع. (مز
غدودلغتنامه دهخداغدود. [ غ َ / غ ُ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از غده ٔ عربی است . آنندراج آرد: غدود بر وزن کبود، چیزی است مانند گوشت که در میان گوشت است اما گوشت نیست و آن را نمیخورند
قدومهگویش اصفهانی تکیه ای: qoduma طاری: qodüma طامه ای: qoduma طرقی: qoddöma کشه ای: qoduma نطنزی: qodduma
جفونلغتنامه دهخداجفون . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جَفن . پلکهای چشم : خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش که عیون است و جفون است و خدود است و قدود. سعدی .رجوع به جَفن شود.
بخاتیلغتنامه دهخدابخاتی . [ ب ُ ی ی ] (ع اِ) شتران بختی . (منتهی الارب ). شتران قوی درازگردن . (از آنندراج ). بخاتی و هی جمال جفاة القدود طویلة الوبر تجلب من بلاد الترک . (از صبح
بدودلغتنامه دهخدابدود. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بُدّ. بتها. (یادداشت مؤلف ) : زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند و بر درها و دیوارها می بستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمی
عیونلغتنامه دهخداعیون . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَین . رجوع به عَین شود. چشم ها. دیده ها : خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش که عیونست و جفونست و خدود است و قدود. سعدی . || چشمه های
اوثانلغتنامه دهخدااوثان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَثَن . بت ها. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اصنام . (ترجمان القرآن ) : چو بردارد ز پیش روی اوثان حجاب ماردی دست برهمن . م