عنقریبلغتنامه دهخداعنقریب . [ ع َ ق َ ] (ع ق مرکب ) عن قریب . مرکب ازعن + قریب . بزودی . بهمین زودی . بهمین نزدیکی . زود. زود باشد که . در این نزدیکی . تا نه دیر : به اعتماد وفا ن
اتایلغتنامه دهخدااتای . [ ] (اِخ ) (بمعنی عنقریب ) اول ، مرد جِتّی که هنگام یاغیگری ابشالوم وی در لشکر داود صاحب رتبه و امتیاز شده . دوم ، شخصی بن یامینی و یکی از شجاعان داود. ر