توبیخلغتنامه دهخداتوبیخ . [ ت َ ] (ع مص ) سرزنش کردن . (زوزنی ) (دهار). نکوهیدن و بیم و تهدید کردن و سرزنش نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملامت و سرزنش
توبیخفرهنگ مترادف و متضاد۱. تنبیه، گوشمالی، مجازات ≠ تشویق ۲. سرزنش، شماتت، قدح، مواخذه، مذمت، ملامت، نکوهش ۳. نکوهیدن، سرزنش کردن ≠ ستودن، مدح کردن
توبيخدیکشنری عربی به فارسیگوشمالي , توبيخ کردن , ملا مت کردن , ملا مت , زخم زبان , سرزنش کردن , سرزنش و توبيخ رسمي , مجازات
توبیخ کردنلغتنامه دهخداتوبیخ کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) ملامت نمودن و ترسانیدن و نکوهیدن . (ناظم الاطباء). سرزنش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زجر و توبیخی که در حق کودکان
توبیخ کردنلغتنامه دهخداتوبیخ کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) ملامت نمودن و ترسانیدن و نکوهیدن . (ناظم الاطباء). سرزنش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زجر و توبیخی که در حق کودکان
توبیخانهلغتنامه دهخداتوبیخانه . [ ت َ / تُو ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) توبیخاً. (ناظم الاطباء). رجوع به توبیخ و توبیخاً شود.
توبیخیلغتنامه دهخداتوبیخی .[ ت َ / تُو ] (ص نسبی ) منسوب به توبیخ و ملامت . (ناظم الاطباء). رجوع به توبیخ و دیگر ترکیبهای آن شود.