مولوبدانالغتنامه دهخدامولوبدانا. [ ] (اِ) به شیرازی آن را کرمال خوانند، نیکوترین آن بود که به لون مردارسنگ بود و به قوت مردارسنگ . (از اختیارات بدیعی ).
مردارسنجلغتنامه دهخدامردارسنج . [ م ُ س َ ] (اِ مرکب ) مردارسنگ . معرب است و با حذف راء دوم می شود مرداسنج . (منتهی الارب ). مردارسنگ . مرداسنج . مردا سنگ . مرتک . مرتج . رجوع به مرداسنگ شود.