مرتکلغتنامه دهخدامرتک . [ م َ ت َ / م ُ ت َ ] (معرب ، اِ) معرب مردارسنگ . (بحر الجواهر). مردارسنگ . (منتهی الارب ) (ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ) (ضریر انطاکی ). مرداسنج . (قانون ابن
مرتکلغتنامه دهخدامرتک . [ م ُ ت َک ک ] (ع ص ) آن که به تنهائی و بدون حضور مدعی فصیح و زبان آور است و چون به مخاصمه برخیزد در سخن فروماند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || سک
مرتکیلغتنامه دهخدامرتکی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) همیشه و برجای .(منتهی الارب ). دائم و ثابت . مراکی . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اعتماد کننده : انا مرتک علی کذا؛ یعنی اعتماد ک