مولوبدانالغتنامه دهخدامولوبدانا. [ ] (اِ) به شیرازی آن را کرمال خوانند، نیکوترین آن بود که به لون مردارسنگ بود و به قوت مردارسنگ . (از اختیارات بدیعی ).
گرمالهلغتنامه دهخداگرماله . [ گ َ ل َ ] (اِ) دوایی باشد به رنگ مردار سنگ و در مرهمها بکار برند گوشت را برویاند، و اگر به آب بسایند و در زیر بغل و هرجا که عرق آن بدبو باشد بمالند ب
شجرةلغتنامه دهخداشجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (ع اِ) یکی شَجَر و شِجَر. ج ، شَجَرات ، شِجَرات . (از اقرب الموارد). || مؤنث شجر. (اقرب الموارد).- شجرة ابراهیم ؛ پنجنگشت است . بعضی آن ر