رشمهلغتنامه دهخدارشمه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ) افساری است خاص که از طلا ونقره سازند و بر اسبان خاصه در وقت سواری بندند، و بعضی گویند رشمه ریسمان آن زنجیر است . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رسن بلند مخصوص اسب . چیزی است که بر دهان اسب نهند. (
رشمهلغتنامه دهخدارشمه . [ رَ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریکان بخش گرمسار شهرستان دماوند. سکنه 300 تن . آب آن از حبله رود. محصولات عمده غلات و بنشن . صنایع دستی قالیچه و گلیم و جاجیم بافی . راه از طریق ریکان کردوان ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <s
گرشمهلغتنامه دهخداگرشمه . [ گ ِ رِ م َ / م ِ ] (ص ) غنج و ناز و دلال باشد .(صحاح الفرس ). لغتی در کرشمه . رجوع به کرشمه شود.
نیکوکرشمهلغتنامه دهخدانیکوکرشمه . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) طناز.خوش اطوار: لبیعة؛ زن نیکوکرشمه . (یادداشت مؤلف ).
پرکرشمهلغتنامه دهخداپرکرشمه . [ پ ُ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) پرناز و غمزه . پر از ناز و غمزه : شهریست پرکرشمه و خوبان ز شش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم .حافظ.
پرکرشمهفرهنگ فارسی عمیدباناز و غمزۀ بسیار؛ پرناز: ◻︎ شهریست پرکرشمهٴ حوران ز ششجهت / چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم (حافظ: ۶۷۴ حاشیه).
کرشمهفرهنگ فارسی عمید۱. ناز.۲. اشاره با چشم و ابرو؛ غمزه.۳. حرکات دلانگیز چشم و ابروی زیبارویان.۴. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای ماهور، نوا، همایون، سهگاه، چهارگاه، و راستپنجگاه.
گرشمهلغتنامه دهخداگرشمه . [ گ ِ رِ م َ / م ِ ] (ص ) غنج و ناز و دلال باشد .(صحاح الفرس ). لغتی در کرشمه . رجوع به کرشمه شود.