دارالفنونلغتنامه دهخدادارالفنون . [ رُل ْ ف ُ ] (ع اِ مرکب )دانشسرا. مدرسه ٔ عالی . آموزشگاه حرفه ها و پیشه ها.
دارالفنونلغتنامه دهخدادارالفنون . [ رُل ْ ف ُ ] (اِخ ) مدرسه ٔ عالی معروفی که بهمت میرزا تقی خان امیرنظام فراهانی وزیر نامدار و عالیقدر ناصرالدین شاه قاجار تأسیس شد.«دارالفنون در پنجم ربیعالاول 1268 هَ . ق . یعنی سیزده روز قبل از قتل آن مرد بزرگ با هفت نفر معلم ا
دارالفنونفرهنگ فارسی معین( ~. فُ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - مدرسه ای که در آن فن های مختلف آموزند. 2 - مدرسه ای که د ر تهران به اهتمام میرزا تقی خان امیرکبیر در محل کنونی دبیرستان امیرکبیر دایر گردید.
خبسلغتنامه دهخداخبس . (اِخ ) نام ناحیتی بوده است میان ارجان و دیگراعمال پارس . ابن بلخی آرد: خبس و فرزک و هندیجان ، این نواحی میان ارجان و دیگر اعمال پارس است و خبس بارگاهی بوده است و هوا و آب آن و احوال این نواحی همچنان است که از آن ارجان . (از فارسنامه ٔ ابن بلخی چ دارالفنون کمبریج ص <span
مجانیلغتنامه دهخدامجانی . [ م َج ْ جا ] (ص نسبی ) بلاعوض و مفت و رایگان و بی مزد و اجرت . (ناظم الاطباء). مفتی . برایگان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || قسمی از شاگردان دارالفنون طهران به زمان ناصرالدین شاه که چاشت (ناهار) آنها را در مدرسه می دادند. برایگان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میرزا محمد دکتر یا دکتر محمدخان کرمانشاهی ، معروف به کفری فرزند پیر محمدزار. در 1245 هَ . ق . در کرمانشاه زاده شد. در آغاز به علوم ادبی و دینی روی آورد پس از آن به تهران آمد و در دارالفنون به تحصیل طب و فلسفه پ
گای لوساکلغتنامه دهخداگای لوساک . (اِخ ) ژزف لویی گی لوساک . عالم فرانسوی متبحر در فیزیک و شیمی در شهر سن لئونارد نوبلا (هت وین [ هُروی ] ) متولد شد. وی پس از فراغ از تحصیل در دارالفنون پاریس در آزمایشگاه برتوله به تحقیق مشغول گردید. و قانون انبساط گازها را که به نام خود او (قانون گای لوساک ) مشهو
رلاندلغتنامه دهخدارلاند. [ رُ ] (اِخ ) یکی ازخاورشناسان است که در سال 1676 م . در قصبه ٔ «ریپ » تولد و در سال 1818 م . وفات یافته است . در دارالفنون «هاردرویگ » مدتی به تعلیم فلسفه و پس از آن به تدریس زبانهای شرقی پرداخت . از