متزلغتنامه دهخدامتز. [ م َ] (ع مص ) پلیدی انداختن و ریخ زدن . متز بسلحه متزا؛پلیدی انداخت و ریخ زد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد).
متشلغتنامه دهخدامتش . [ م َ ] (ع مص ) به انگشت جدا کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نرم نرم دوشیدن ناقه را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متشلغتنامه دهخدامتش . [ م َ ] (ع اِ) نقطه ٔ سپید که بر ناخن بهم رسد. || (اِمص ) کندی بینائی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). || علتی در چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).