سنینلغتنامه دهخداسنین . [ س َ ](ع اِ) سونش و سنگ و آهن و جز آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). اجزای صغار است که در وقت سودن دو سنگ بهم میرسد. (فهرست مخزن الادویه ). || (ص ) زمینی
سنینلغتنامه دهخداسنین . [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سنة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) : خواست از ری خسرو ایران مرا بر پشت پیل خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین . منوچهری .بسته ٔ
سنینلغتنامه دهخداسنین . [ س ُ ن َ ] (ع اِ مصغر) مصغر سنان که طرف سرتیز نیزه است . (آنندراج ) : منم آنکه چون نیزه بازی کنم برویت سنین و بنین از اجم .باقر کاشی (از آنندراج ).
سن ینلغتنامه دهخداسن ین . [ س ِ ی ِ ] (اِخ ) از علمایی که برای خواندن خط هیت ها متحمل زحماتی شده اند و کار زیاد کرده اند. (ایران باستان ج 1 ص 49).
صنینلغتنامه دهخداصنین .[ ص ِن ْ ن َ ] (اِخ ) شهری است به ظاهر کوفه از منازل منذر و بدانجا نهری و مزارعی است . (معجم البلدان ).
سنینةلغتنامه دهخداسنینة. [ س َ ن َ ] (ع اِ) ریگ دراز. ج ، سنائن . (مهذب الاسماء). ریگ توده بلند و دراز. ج ، سنائن . (آنندراج ). || باد. || همزاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
agesدیکشنری انگلیسی به فارسیسنین، سن، عصر، عمر، پیری، دوره، سن بلوغ، عهد، پیر شدن، پیرنماکردن، کهنه شدن، سالخوردهشدن
سنینةلغتنامه دهخداسنینة. [ س َ ن َ ] (ع اِ) ریگ دراز. ج ، سنائن . (مهذب الاسماء). ریگ توده بلند و دراز. ج ، سنائن . (آنندراج ). || باد. || همزاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
اختلالهای تحولی خاصspecific developmental disordersواژههای مصوب فرهنگستانطبقهای از اختلالها در سنین اولیۀ رشد که در آنها برخی تواناییهای خاص و محدود به کارکردهای مشخص بدون وجود عللی مانند عقبماندگی ذهنی و درخودماندگی، آنچنانکه
جنگل همهسنیall-aged forestواژههای مصوب فرهنگستانجنگلی که درختان آن دارای سنین متفاوت از یکساله تا سن بهرهبرداری باشد