portدیکشنری انگلیسی به فارسیبندر، درگاه، بندرگاه، پرت، مخرج، بندر ورودی، درب، مبدا مسافرت، دورازه، در رو، شراب شیرین، لنگر گاه، بارگیری کردن، ببندر اوردن، حمل کردن، بردن، ترابردن
حمایت تغذیهایnutrition supportواژههای مصوب فرهنگستانکمک به افراد بستری یا دارای محرومیت شدید غذایی یا اختلالات تغذیهای، ازطریق تغذیه با لوله یا تغذیۀ وریدی
حملونقل رابطconnecting transportواژههای مصوب فرهنگستانجابهجا کردن مسافران از نقطهای به نقطۀ دیگر برای برقراری ارتباط میان دو وسیلۀ نقلیۀ غالباً متفاوت
درجههای حملونقلclasses of transportواژههای مصوب فرهنگستانردههای مختلف در سامانههای حملونقل ازلحاظ راحتی و کیفیت ارائۀ خدمات و قیمت