کبرالغتنامه دهخداکبرا. [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) نام قسمی مار زهرآگین که در نواحی گرم افریقا و آسیا زندگی می کند. این مار که معمولا کبرا یا مار عینکی نامیده میشود از وحشتناکترین مارهای زهرآگین است . (از لاروس ). گونه ای مار سمی خطرناک از گروه ماران پروتروگلیف که در موقع خشم ناحیه ٔ گردن خود را پ
کبراءلغتنامه دهخداکبراء. [ ک ُ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کبیر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بزرگان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : و وی از محتشمان اهل تصوف بود (سهل بن عبداﷲ تستری ) و کبرای ایشان . (کشف المحجوب ). ارواح طیبه ٔ مشایخ طریقت و کبراء حقیقت قدس اﷲ ا
کبریاءلغتنامه دهخداکبریاء. [ ک ِ ] (ع اِمص ) عظمت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بزرگی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). تجبر. (اقرب الموارد). عظمت و ملک . (لسان العرب ) (اقرب الموارد). و قیل : هی عبارة عن کمال الذات و کمال الوجود و لا یوصف بها الا اﷲ تعالی . (لسان العرب ) (اقرب
کبریائیلغتنامه دهخداکبریائی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کبریاءبمعنی عظمت خداوند. عظمت خداوندی . (ناظم الاطباء).
قبراءلغتنامه دهخداقبراء. [ ق ُ ] (ع اِ) قُبَّر. چکاوک .رجوع به قبر و قبرة شود. ج ، قبائر. (منتهی الارب ).
کبریاءلغتنامه دهخداکبریاء. [ ک ِ ] (ع اِمص ) عظمت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بزرگی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). تجبر. (اقرب الموارد). عظمت و ملک . (لسان العرب ) (اقرب الموارد). و قیل : هی عبارة عن کمال الذات و کمال الوجود و لا یوصف بها الا اﷲ تعالی . (لسان العرب ) (اقرب
موسیلغتنامه دهخداموسی . [ سا ] (اِخ ) ابن کبریاء نوبختی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن موسی بن کبریاء و آل نوبخت شود.
گستاخیدیکشنری فارسی به عربیبذاية , برونز , تامين , تکبر , جراة , صفراء , صلافة , فرضية , کبرياء , وقاحة