کلانیلغتنامه دهخداکلانی . [ ک َ ] (حامص ) گندگی و تناوری . (ناظم الاطباء). بزرگی و سطبری . (آنندراج ). درشتی . ضخمی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عُظم . (منتهی الارب ). بزرگ بود
کلانیکلغتنامه دهخداکلانیک . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنار بروژ است که در بخش صومای شهرستان ارومیه واقع است و 151 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کلانیکلغتنامه دهخداکلانیک . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنار بروژ است که در بخش صومای شهرستان ارومیه واقع است و 151 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تخییثلغتنامه دهخداتخییث . [ ت َخ ْ ] (ع مص ) کلانی شکم و استرخای آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة).