زقملغتنامه دهخدازقم . [ زَ ] (ع مص ) خوردن و فروبردن به گلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || طعام زقوم خوردن (والفعل من نصر). (ناظم الاطباء). رجوع به تزغیم شود.
زکملغتنامه دهخدازکم .[ زَ ] (ع مص ) بیمار زکام گردانیدن کسی را. || پر کردن مشک را. || انداختن نطفه را. || زکام زده گردیدن (مجهولاً). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جکملغتنامه دهخداجکم . [ ج َ ] (هندی ، اِ) نام یکی از ستارگان چهارده گانه ٔ که به عقیده ٔ هندوان دورادور قطب قرار دارند. رجوع به تحقیق ماللهند ص 121 شود.
زقوملغتنامه دهخدازقوم . [ زَق ْ قو ] (ع اِ) مسکه یا خرما به لغت افریقیة و هر طعامی که در وی مسکه و خرما باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نام طعامی است عرب را که در آن خرما و مسکه بهم آمیخته باشند... (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || درختی است در دوزخ . (ترجمان القرآن ) (د