پرکاوشلغتنامه دهخداپرکاوش . [ پ َ / پ ِ وِ ] (اِمص مرکب ) بریدن شاخهای زیادتی است از درخت انگور و درختان دیگر.(برهان ). بریدن و پیراستن شاخهای زیاده . (رشیدی ).
پرکوسلغتنامه دهخداپرکوس . [ پ ُ ] (ص مرکب ) که کوس بسیار دارد. پرشکن . پرنورد. بسیار کیس : سر بتاب از حسد و گفته ٔ پرمکر و دروغ چوب ترمغزمخر جامه ٔ پرکوس و اریب . ناصرخسرو.و رجوع به کوس شود.
کزدلغتنامه دهخداکزد. [ ک َ ] (اِ) شاخی را گویند که در وقت پیرایش و پرکاوش از درخت بریده باشند. (برهان ) (آنندراج ). شاخه ای که از درخت جهت پیرایش برند. (ناظم الاطباء).
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زَ ] (ع مص ) برآوردن گرد چاه بسنگ . (منتهی الارب ). نوردیدن چاه بسنگ .(دهار) (اقرب الموارد) (المنجد). نوردیدن چاه بسنگ را زبر، و آن چاه را بئر مزبوره گویند. شاعر گوید:حتی اذا حبل الدلاء انحلاو انقاض زبر احاله فابتلا. (تاج العروس ).