پرشاخلغتنامه دهخداپرشاخ . [ پ ُ ] (ص مرکب ) کثیف وانبوه ، از درخت . که شاخهای بسیار دارد، از حیوان .
اکالیپتوس پُرشاخهEucalyptus gillii, curly malleeواژههای مصوب فرهنگستانگونهای اکالیپتوس درختی چندساقهای به ارتفاع حداکثر 8 متر و با پوست تنۀ صاف و در بخش زیرین با پوست جداشده از تنه و برگهای سبز و خاکستری یا آبی و خاکستری سرنیزه
پرداختلغتنامه دهخداپرداخت . [ پ َ ] (مص مرخم ) اسم از پرداختن . تأدیه . ادای دین . توختن وام . || صیقل . جلا. صقل . پرداز. (برهان ). || توجه : همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت که
سخارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی پرشاخ، تلخ، و بدبو که در طب قدیم برای تقویت معده و معالجۀ صرع و سکته به کار میرفت.
سرخ دارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدرختی پرشاخوبرگ، مخروطی با برگهای باریک و دراز، همیشه سبز، چوب سرخرنگ و بلندی پانزده متر که پوست، برگ و دانۀ آن سمی است و چوبش در صنعت به کار میرود.
بائوبابفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدرختی بسیار تناور و پرشاخوبرگ که دور تنۀ آن به بیست متر میرسد و بیشتر در افریقا و استرالیا میروید.