ملحقاتلغتنامه دهخداملحقات . [ م ُ ح َ ] (ع اِ) ج ِ ملحقه ، تأنیث ملحق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملحق شود. || مأخوذ از تازی ، مضافات و ضمیمه ها. || شهرهایی که از دشمن گرفته و آنها را ضمیمه ٔ مملکت خود کرده باشند. (ناظم الاطباء). || آنچه پس از تمام شدن بر کتاب درافزایند. (یادداشت ب
ملقاطلغتنامه دهخداملقاط. [م ِ ] (ع اِ) خامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قلم و خامه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || منقاش و آن چیزی است از آهن که بدان موی برکنند به هندی موچنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). منقاش و موچینه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تننده . (منتهی الارب ) (آنندر
ملکاتلغتنامه دهخداملکات . [ م َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ ملکه ، که قوت حصول هر شی ٔ است در طبیعت . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، ملکه هاو خصلتها. (ناظم الاطباء). کیفیات راسخه ٔ نفسانی که از انواع مقوله ٔ کیف اند. (فرهنگ علوم عقلی سجادی ).- ملکات ردیه ؛ خصلتهای بد. (ناظم الاطبا
ملاقاتلغتنامه دهخداملاقات . [ م ُ ] (ع اِمص ) مأخوذ از تازی ، دیدن و دیدارو رویارویی و مقابله و دوچارشدگی . (ناظم الاطباء). ملاقاة : این احمد رافع را با عبدالجبارخوجانی دوستی بود بی ممالحتی و ملاقاتی که میان ایشان بوده بود. (قابوسنامه ). این خبر اشارت است به ملاقات دل ب
ملحقةلغتنامه دهخداملحقة. [ م ُ ح َ ق َ ] (ع ص ) تأنیث ملحق . ج ، ملحقات . و رجوع به ملحق و ملحقات شود.
سکوی دیرکderrick stool, derrick table, mast table, boom tableواژههای مصوب فرهنگستانسکویی که پای دیرک و ملحقات آن بر روی آن سوار میشود
راضلغتنامه دهخداراض . (ص ) زن بمزد. (ملحقات لغت فرس اسدی ). || زنی را گویند که پنهانی قحبگی کند. (ملحقات لغت فرس اسدی ). در ملحقات فرهنگ اسدی چاپ اقبال این کلمه را با کلمه ٔ«تاض ». و چند کلمه ٔ دیگر مختوم به «ض » آورده و درباره ٔ یکی از آنها گوید پهلوی است . رجوع به تاض شود.