ملاطمتلغتنامه دهخداملاطمت . [ م ُطَ / طِ م َ ] (از ع ، مص ) ملاطمة : ضعیف را که قوت مقاومت و زخم پنجه ٔ ملاطمت نباشد خود را در شعار دیانت و کم آزاری ... بردیده ٔ ظاهربینان جلوه دهد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 26</
ملاطماتلغتنامه دهخداملاطمات . [ م ُ طَ / طِ ] (ع اِ) ج ِ ملاطمة و ملاطمت : ما در این گوشه از مصادمات تعرض ایشان رسته ایم و از ملاطمات تعدی آسوده ، هم اینجا ساختن اولیتر. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 263). و رج
ملاطماتلغتنامه دهخداملاطمات . [ م ُ طَ / طِ ] (ع اِ) ج ِ ملاطمة و ملاطمت : ما در این گوشه از مصادمات تعرض ایشان رسته ایم و از ملاطمات تعدی آسوده ، هم اینجا ساختن اولیتر. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 263). و رج