مقاطفلغتنامه دهخدامقاطف . [ م َ طِ ] (ع اِ) ج ِ مَقطَف . (ذیل اقرب الموارد). جاهای چیدن میوه : گفتی پیوند درختان او از شاخسار دوحه ٔ طوبی کرده اند... کسی از مقاطف اشجارش به قواصی
ملاطفلغتنامه دهخداملاطف . [ م ُ طِ ] (ع ص ) نیکویی کننده و نرمی نماینده . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به ملاطفة و ملاطفت شود.
معاطففرهنگ انتشارات معین(مَ طِ) [ ع . ] (اِ.) جِ معطف . 1 - گردن ها. 2 - جامه هایی که در بالای جامه های دیگر پوشند. 3 - لابه لاها.
مقاطعهفرهنگ انتشارات معین(مُ طِ عَ) [ ع . مقاطعة ] (مص ل .) پیمانکاری ، به عهده گرفتن انجام کاری پس از تعیین مزد.
مقطفلغتنامه دهخدامقطف . [ م َ طَ ] (ع اِ) چیزی که در آن میوه چیده شود. ج ، مقاطف . (از ذیل اقرب الموارد).
ملاطفلغتنامه دهخداملاطف . [ م ُ طِ ] (ع ص ) نیکویی کننده و نرمی نماینده . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به ملاطفة و ملاطفت شود.
مقاطعهفرهنگ انتشارات معین(مُ طِ عَ) [ ع . مقاطعة ] (مص ل .) پیمانکاری ، به عهده گرفتن انجام کاری پس از تعیین مزد.