مناقضتلغتنامه دهخدامناقضت . [ م ُ ق َ / ق ِ ض َ ] (از ع ، اِمص ) سخن کسی را نقض کردن . سخن برخلاف یکدیگر گفتن . مناقضة: اگر به مناقضت و معارضت قول او مقاوله ای رفتی از قضیت عقل دو
مناقبتلغتنامه دهخدامناقبت . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) هنر و ستودگی و منقبت . (ناظم الاطباء). رجوع به مناقبة شود.
مناقرتلغتنامه دهخدامناقرت . [ م ُ ق َ / ق ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) مناقرة. رجوع به مناقرة شود.- مناقرت کردن ؛ ستیزیدن . منقار بر منقار زدن و منازعه کردن : عقاب رایت اقبال او که در ا
مناقضةلغتنامه دهخدامناقضة. [ م ُ ق َ ض َ ] (ع مص ) قول کسی را نقض کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || سخن برخلاف یکدیگر گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ابطال ی
مناقشتلغتنامه دهخدامناقشت . [ م ُ ق َ / ق ِ ش َ ] (از ع ، اِمص ) مناقشه . مناقشة. سختگیری در محاسبه . استقصای در حساب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سختگیری کردن و باریک گرفتن بر
مناقضلغتنامه دهخدامناقض . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) شکننده و مخالف . (غیاث ) (آنندراج ). نقیض . بر ضد. مخالف . برعکس . (از ناظم الاطباء). نقض کننده : مناقضه و تناقض در شعر و سایر کلام آ
خلاف ورزیلغتنامه دهخداخلاف ورزی . [ خ ِ / خ َ وَ ] (حامص مرکب ) مخالفت . مناقضت . ضدیت . (ناظم الاطباء).
مناقضهلغتنامه دهخدامناقضه . [ م ُ ق َ / ق ِض َ / ض ِ ] (از ع ، اِمص ) مناقضت . مناقضة. رجوع به مناقضت و مناقضة شود. || (اصطلاح اصول ) نزد اصولیان ، عبارت از نقض باشد. (از کشاف اصط
مقاولهلغتنامه دهخدامقاوله . [ م ُ وَ / وِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ) مقاولة. گفت و شنید. گفتگو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.- مقاوله رفتن ؛ گفتگو به عمل
منافاتلغتنامه دهخدامنافات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) از هم جدا شدن و نفی کردن و با هم هر دیگری را نیست کردن ،چنانکه نقیض و ضدیت که میان شب و روز و گرمی و سردی است . (غیاث ) (از آنند
مناقضةلغتنامه دهخدامناقضة. [ م ُ ق َ ض َ ] (ع مص ) قول کسی را نقض کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || سخن برخلاف یکدیگر گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ابطال ی