لاطملغتنامه دهخدالاطم . [ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لطم به معنی طپانچه زدن بر رخسار و اندام . (از منتهی الارب ).
لاتمسلغتنامه دهخدالاتمس . [ م ُ ] (اِخ ) نام باستانی کوهی میان یونیه ٔ آسیای صغیر (یعنی در نزدیکی قوش آطه ٔ امروزین ) و کاریه . به موجب اساطیر یونانی دیان با اندیمن معشوق خود در
لاتمسلغتنامه دهخدالاتمس . [ م ُ ] (اِخ ) نام باستانی کوهی میان یونیه ٔ آسیای صغیر (یعنی در نزدیکی قوش آطه ٔ امروزین ) و کاریه . به موجب اساطیر یونانی دیان با اندیمن معشوق خود در
اخلاقلغتنامه دهخدااخلاق . [اَ ] (ع اِ) ج ِ خُلق . خویها : بعثت لاتمم مکارم الاخلاق (حدیث )؛ برانگیختند مرا به پیامبری تا کامل کنم مکارم اخلاق را. قرقرخان ، ناحیتی است از کیماک و
تمککلغتنامه دهخداتمکک . [ ت َ م َک ْ ک ُ ] (ع مص ) مکیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ستیهیدن بر غریم و فی الحدیث : لاتمککوا علی غرمائکم ؛ ای لاتستقصوا. || مغز