قدوةلغتنامه دهخداقدوة. [ ق ُ وَ ] (ع اِ) پیشوا. قِدَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرجع. مقتدا : یکی گفتش ای قدوه ٔ راستی بدین بر چرا نیکوئی خواستی . سعدی .|| راه مسلوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
دُماسبcauda equinaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
کدوهلغتنامه دهخداکدوه . [ ک ُ ] (ع اِمص ) خراش . (برهان ) (آنندراج ). خراشیدگی . (ناظم الاطباء). || خراشیدن . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کُدَه شود. || گرفتگی . || شکافتگی . (ناظم الاطباء). || گرفتن . (برهان ) (آنندراج ).
قدوعلغتنامه دهخداقدوع . [ ق َ ] (ع ص ) بازایستاده از بانگ و فریاد. || ریزان بر چیزی . || اسب که حاجت آید او را به عنان زدن تا بازایستد. || مرد خوار رانده و ترک داده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
الگولغتنامه دهخداالگو. [ اُ ] (اِ) روبُر. مُدِل . || سرمشق . مُقتَدی ̍. اُسوَه . قدوه . مثال . نمونه .
رهبرفرهنگ مترادف و متضادامام، پیشوا، راهبر، راهنما، زعیم، سرکرده، سلسلهجنبان، قدوه، قیادت، مراد، مقتدا، هادی