فمیلغتنامه دهخدافمی . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش نطنز شهرستان کاشان که دارای 280 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، حبوب ، پنبه ، تنباکو، صیفی ، انار و انجیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
زن شهرآشوبfemme fataleواژههای مصوب فرهنگستانزنی معمولاً با جذابیت و زیبایی بسیار با باطنی فتنهگر که سرانجام شخصیت مرد فیلم را به نابودی میکشاند
فامیلغتنامه دهخدافامی . [ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به فامه . رجوع به فامة شود. || منسوب به احمد فامی نیشابوری . (سمعانی ). || میوه فروش . (تاریخ بیهقی ). رجوع به فامة شود. || شیرفروش . (منتهی الارب ). ظاهراً درست به نظر نمیآید.
فوهلغتنامه دهخدافوه . [ ف َوْه ْ ] (ع مص ) سخن گفتن و دهان بسخن گشادن . (اقرب الموارد): مافهت بکلمة؛ ای مافتحت فمی بها. (منتهی الارب ).