زبانیلغتنامه دهخدازبانی . [ زُ نا ] (اِخ ) موضعی است که در این شعر هذلی یاد شده است : ما بین عین فی زبانی الذناب .(از معجم البلدان ).
زبانیلغتنامه دهخدازبانی . [ زُ نا ] (ع اِ) دو سروی کژدم . زُبانیا العقرب . (مهذب الاسماء). سرون کژدم . (دهار) (مقدمة الادب زمخشری چ فلوگل ص 70) (السامی فی الاسامی ): زبانیاالعقرب
زبانی اصفهانیلغتنامه دهخدازبانی اصفهانی . [ زَ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا ابوالقاسم یزدی برادر میرزا عنایت اﷲ اصفهانی . (فرهنگ سخنوران تألیف خیام پور بنقل از ریاض الجنه ٔ زنوری ).
زبانی یزدیلغتنامه دهخدازبانی یزدی . [ زَ ی ِ ی َ ] (اِخ ) او را زبانی گویا بوده و اشعاری شیوا. ولی چندان مایل شهرت نبوده ، ازین رو گمنام مانده ، اینقدر معلوم است که از سادات بوده و مع
زبانی شکوهلغتنامه دهخدازبانی شکوه . [ زَ ش ُ ] (ص مرکب ) در این بیت نظامی کنایت است از: مهیب ، ترسناک ، دیوپیکر و زشت : که چون کشتی افتد در آن کنج کوه یکی ماهی آید زبانی شکوه .نظامی .
زبانی رویلغتنامه دهخدازبانی روی . [ زَ ] (ص مرکب ) کنایه از زشت . بدهیئت . نظیر دیوصورت : خداوندم زبانی روی کرده ست سیاه و لفجی و تاریک و رنجور.منوچهری .