فشولغتنامه دهخدافشو. [ ف َش ْوْ /ف ُ ش ُوو ] (ع مص ) آشکار و پراکنده گردیدن خبر و فضل . (منتهی الارب ). انتشار ذکر و خبر و فضل کسی . (از اقرب الموارد). آشکار شدن خبر. (مصادراللغه ٔ زوزنی ).
فیسولغتنامه دهخدافیسو. (ص نسبی ) بسیارکبر. که بسیار فیس کند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به فیس و فیس کردن شود.
فسولغتنامه دهخدافسو. [ ف َس ْوْ ] (ع مص ) تیز دادن بی بانگ و گند کردن . (منتهی الارب ). اخراج ریح از مخرج بدون آنکه صوت آن شنیده شود. (اقرب الموارد).
فشولغتنامه دهخدافشو. [ ف َش ْوْ /ف ُ ش ُوو ] (ع مص ) آشکار و پراکنده گردیدن خبر و فضل . (منتهی الارب ). انتشار ذکر و خبر و فضل کسی . (از اقرب الموارد). آشکار شدن خبر. (مصادراللغه ٔ زوزنی ).
فشولغتنامه دهخدافشو. [ ف َش ْوْ /ف ُ ش ُوو ] (ع مص ) آشکار و پراکنده گردیدن خبر و فضل . (منتهی الارب ). انتشار ذکر و خبر و فضل کسی . (از اقرب الموارد). آشکار شدن خبر. (مصادراللغه ٔ زوزنی ).
تفشولغتنامه دهخداتفشؤ. [ ت َ ف َش ْ ش ُءْ ] (ع مص ) پراگنده گردیدن مرض بقوم و فاش شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فسوس کردن با کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تفشی شود.