فرزند ارشدگویش اصفهانی تکیه ای: vačagord طاری: naxüri طامه ای: naxure / vačagord طرقی: naxüri/ awlâd-e gord کشه ای: naxüri نطنزی: vačagord
فرزندلغتنامه دهخدافرزند. [ ف َ زَ ] (اِ) ولد. نسل . (یادداشت به خطمؤلف ). پسر و دختر هر دو را گویند. (آنندراج ). نسل . (از منتهی الارب ). در پهلوی فْرَزَنْد است و در پارسی باستان فرزئینتی غالباً به پسر و گاه به دختر اطلاق شده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : شیب
فرزندِ ارشدگویش خلخالاَسکِستانی: yâla xərdan دِروی: pilla xədan شالی: pilla xərdan کَجَلی: pilla hördan کَرنَقی: pilla âvlâd کَرینی: pilla jəqala کُلوری: pilla xərdan گیلَوانی: pill hərdi لِردی: pilla xordan
فرزندِ ارشدگویش کرمانشاهکلهری: nu:čaw گورانی: nu:čaw سنجابی: nu:čaw کولیایی: nu:čaw زنگنهای: nu:čaw جلالوندی: nu:čaw زولهای: nu:čawa کاکاوندی: nu:čawa هوزمانوندی: nu:čawa
شاملولغتنامه دهخداشاملو. (اِخ ) مرتضی قلیخان سلطان شاملو، فرزند ارشد حسینخان شاملو است . نصرآبادی درباره ٔ او گوید: مردی در کمالات انسانی بی نظیر و در خط شکسته زبردست بود. از اشعار او ابیاتی نیز آورده است .
کوچکلوکلغتنامه دهخداکوچکلوک . [ ] (اِخ ) کوچی خان . فرزند ارشد شیبک خان . از پادشاهان ازبک و معاصر صفویه بوده است . وی 28 سال پادشاهی کرد و بین او و شاه طهماسب اول پس از چند بار زد و خورد آشتی برقرار شد. (فرهنگ فارسی معین ).
فرزندلغتنامه دهخدافرزند. [ ف َ زَ ] (اِ) ولد. نسل . (یادداشت به خطمؤلف ). پسر و دختر هر دو را گویند. (آنندراج ). نسل . (از منتهی الارب ). در پهلوی فْرَزَنْد است و در پارسی باستان فرزئینتی غالباً به پسر و گاه به دختر اطلاق شده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : شیب
فرزندلغتنامه دهخدافرزند. [ ف َ زَ ] (اِ) ولد. نسل . (یادداشت به خطمؤلف ). پسر و دختر هر دو را گویند. (آنندراج ). نسل . (از منتهی الارب ). در پهلوی فْرَزَنْد است و در پارسی باستان فرزئینتی غالباً به پسر و گاه به دختر اطلاق شده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : شیب
سه فرزندلغتنامه دهخداسه فرزند. [ س ِ ف َ زَ ] (اِ مرکب ) موالید ثلاثه . (جهانگیری ). موالید ثلاثه که نبات ، جماد و حیوان باشد. (برهان ) : تا تربیت کنند سه فرزند کون راترکیب چار مادر و تأثیر نه پدر.انوری .
بی فرزندلغتنامه دهخدابی فرزند. [ ف َ زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + فرزند) کسی که دارای اولاد نباشد.(ناظم الاطباء). بلاعقب . بی خلف . ابتر. عقر. هبول . (یادداشت مؤلف ). || فرزند از دست داده : اثکال ؛ بی فرزند گردانیدن مادر. ثکل ؛ بی فرزند شدن مادر. هبل ؛ بی فرزند شدن مادر و پدر. (تاج المصادر بیهقی ).<